دانلود رمان پانیک اتک اثر فاطمه عبدی pdf به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان در www.20novel.com
نویسنده: Rozesorkh8 (فاطمه عبدی)
تعداد صفحات: 671
⭕️فقط با فرمت #Pdf⭕️
خلاصه:
داستان راجع به بردیاییِ که بیماری پانیک اتک داره.هیچ دختری بردیا رو جذب خودش نمی کنه تا این که یه روز دوستای بردیا تو کافه تو شربتش قرص افزایش جنسی میریزن یه دختر هم میارن که باهاش رابطه بر قرار کنه اما بردیا سریع اونجا رو ترک می کنه سر راه با خواهر زاده یکی از همون دوستای کافه اش تصادف می کنه و اونو برای درمان میبره خونه ش توی خونه قرصای_ج. نسی روی بردیا اثر می کنه و…..
ژانر: #عاشقانه
لینک دانلود پس از خرید برای شما نمایش داده میشود
در صورت نارضایتی نویسنده از انتشار رمان با شماره پشتیبان تماس بگیرید
دانلود رمان فقط مال منه از مامیچکا بصورت رایگان به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان در 20novel.com
📚#فقط مال منه
✍️مترجم: #مامیچکا
✨ژانر: #عاشقانه خارجی
📄خلاصه:
اریکا با توقعاتی بزرگ می شود که هرگز نمی تواند آنرا برآورده کند. به نظر پدرش
زیاد باهوش نیست و به نظر مادرش رقاص خوبی هم نیست. در دانشکده هم دور خودش یک پیله درست می کند-شبها می رقصد و از افراد دوری می کند. تنها کسی که نمی تواند از او فرار کند یک بوکسور محلی به اسم تنک است. تنک می خواهد به اریکا نشان بدهد که هر چیزی را که بخواهد می تواند به دست بیاورد فقط اگر به خودش
ایمان داشته باشد.
تنک فکر می کرد که مبارزه و معشوقه را نمی شود باهم قاطی کرد تا اینکه اریکا را دید. نمی توانست سر از کار دختر خجالتی دربیاورد که هر فکرش را می خواند ولی از رابطه فرار می کرد.
این مبارزه ای بود که نمی توانست بازنده اش باشد.
لینک دانلود پس از خرید برای شما نمایش داده میشود
در صورت نارضایتی نویسنده از انتشار رمان با شماره پشتیبان تماس بگیرید
از نو متولد شده (جلد سوم تبدیل شوندگان شیطانی سایه)
✍️نویسنده: جیمین ایو
✍️مترجم: Elahe V
✨ژانر: عاشقانه تخیلی معمایی بزرگسال
📑خلاصه:
رویای دوران بچگیم بالاخره داشت به حقیقت میپیوست.
اما میدونین چی جالبه؟
اینکه خیلی سریع همون رویا، تبدیل شد به کابوس!
اونها بهم دروغ گفتن که فقط چند هفته و چند ماه از خاطراتم رو از دست دادم.
میدونم که یه چیزی این وسط درست نیست… یه نفر یه گند بزرگ به زندگیم زده… به خاطراتم!
و اهمیتی نداره که چندبار به خودم بگم این موضوع رو کنار بذارم و به زندگیم به عنوان همسر تورین ادامه بدم… فایدهای نداره!
من نمیتونم اینطوری زندگی کنم! نمی…تو…نم!
کسی که این بلا رو سرم آورده، باید بدونه من انقدر به این قضیه پیله میکنم تا درنهایت همهچی روشن بشه!
رویای دوران بچگیم بالاخره داشت به حقیقت میپیوست. اما میدونین چی جالبه؟ اینکه خیلی سریع همون رویا، تبدیل شد به کابوس! اونها بهم دروغ گفتن که فقط چند هفته و چند ماه از خاطراتم رو از دست دادم. میدونم که یه چیزی این وسط درست نیست… یه نفر یه گند بزرگ به زندگیم زده… به خاطراتم! و اهمیتی نداره که چندبار به خودم بگم این موضوع رو کنار بذارم و به زندگیم به عنوان همسر تورین ادامه بدم… فایدهای نداره! من نمیتونم اینطوری زندگی کنم! نمی…تو…نم!
خلاصه رمان از نو متولد شده
بقیه مسیر تا رسیدن به عمارت گروه ماشین تو سکوت مطلق فرو رفته بود. بدون شک گراد و میکا برای مِرا کوچولوی بیچاره احساس تاسف میکردن… دختری که حتی وقتی مقام همسر آلفا رو داره بازم ضربه میخوره و درد میکشه. با اینکه خیلی تلاش کرده بودم تا به پدرم فکر نکنم؛ اما دوتا کلمه تو ذهنم جا خوش کرده بودن و دست از سرم برنمیداشتن. قدرت شیطانی؟ پدرم فکر می کرد که من یه قدرت شیطانی دارم. اصلا شیاطین وجود خارجی دارن؟! منظورم اینه که به جز
سایه وحشی که به عنوان شیطان گرگینه ها شناخته میشه، تو افسانه های قدیمی گرگینه ها به هیچ شیطان دیگه ای اشاره نشده. به دست هام خیره شدم و سعی کردم به یاد بیارم که تا حالا با دست هام آتیش درست کردم یا نه… یعنی من به عنوان یه آتش زاد رازآلود به دنیا اومدم. بچه ای که علاقهی شدیدی به شعله های آتیش داره و حتی تو وجودش یه قدرت آتشین جریان داره؟ این موضوع به قدری جدی و ترسناک بوده که باعث شده پدرم به نقطه ای برسه که باور کنه من موجودی
هستم که از اعماق جهنم زاده شده؟ به حرف اومدم: ممکنه از دست دادن حافظه ام به اتفاقی که برای پدرم رخ داده بود، ربط داشته باشه؟ خوشبختانه قبل از اینکه این سوال رو مطرح کنم گراد ماشین رو روبه روی عمارت گروه متوقف کرده بود؛ وگرنه این دفعه با پرسیدن ناگهانی همچین سوالی، قطعا گراد چنان پدال ترمز رو فشار میداد که هممون به سمت شیشه جلوی ماشین شلیک می شدیم! ادامه دادم: میدونم ماجرای پدرم چندین سال پیش رخ داد؛ اما شاید هنوزم تمام این اتفاقات …
دانلود رمان مدوسا اثر پگاه رستمی فرد نگارش قوی به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان در www.20novel.com
📚مدوسا
✍️نویسنده: پگاه رستمی فرد
✨ژانر: عاشقانه
📑خلاصه:
مقدمه:
“تو اما یک غروب پا بر جا…
در میان جزرها و مدهای تکرار…
همچنان، نقطه ی عطف روزگاری…!”
صدای موجِ دریا دنیایم را پر می کرد و خون می دوید در آبِ تیره ی ساحلِ گرگ و میشِ صبح!
صدای قهقهه های آتشینش میان طوفانِ زندگی ام، میان رعد و برق و میانِ موج های تیره می پیچید و محو می شد و زیر هجوم باران و مه و طوفان، گُمَش می کردم. شقیقه هایم تیر می کشیدند. با بِهت به هر طرف نگاه می کردم و قهقهه دور سرم می چرخید. دور خودم می چرخیدم. ماسه های سرد از زیر انگشتان داغِ پاهایم می گریختند.
صدای موجِ دریا دنیایم را پر می کرد و خون می دوید در آبِ تیره ی ساحلِ گرگ و میشِ صبح! صدای قهقهه های آتشینش میان طوفانِ زندگی ام، میان رعد و برق و میانِ موج های تیره می پیچید و محو می شد و زیر هجوم باران و مه و طوفان، گُمَش می کردم. شقیقه هایم تیر می کشیدند. با بِهت به هر طرف نگاه می کردم و قهقهه دور سرم می چرخید. دور خودم می چرخیدم. ماسه های سرد از زیر انگشتان داغِ پاهایم می گریختند …
خلاصه رمان مدوسا
“عمران” سه پنجره ی بزرگ و پشت سر هم دالان مانند از زمین تا نزدیک سقف با زینت حفاظ های فرفورژه ی برنز … تصویر هرسه همیشه غروب بود! هرکدام بخشی از غروب بود. همیشه غروب بود. همیشه ی خدا بیزار بودم از این خانه پدری… یک بیزار بیتفاوت ومبحوس به دست خود! -عمران؟ به خود آمدم. به همان خودی که دست بغل گرفته و داخل درگاه ایستاده و سر به آن تکیه داده بود. آرام سرم را بلند کردم هنوز هم درد هنوز هم سنگین بود؛ بعد از حدود یک ماه که از آن تصادف می گذشت.
می خواستم صاف بایستم. باید صاف می ایستادم. وقتِ خمیدگی نبود. یک سی و چهار ساله ی راست قامت بودم و یک هزار ساله ی خمیده در سایه. _عمران بابا؟ حالت خوبه؟ تار می دیدم چشم بستم و پیشانی ام را کشیدم تا گیجی فاصله بگیرد هنوز محو می شدم و خاموش بعد از یک ماه که از آن تصادف می گذشت! _خوبم چرا نمیان بالا؟ خیره نگاهم میکرد، نگران نگاهم میکرد، با حسرت و آ و آه. چرا صورتش واضح نمیشد؟ شاید اثر قرص بود. چرا آه می کشید؟ هزار چرای دیگر. _پایین
ازشون پذیرایی کنیم تا تارا آماده بشه. عاقد هم هنوز نرسیده. یک چیزی داخل سرم زنگ میزد؛ یک چیز شبیه به سوتی بی امان بیزار بودم از فریاد یک ماهه اش. عمران؟ میگم مطمئنی؟ نمیخوای یکم بیشتر بهش فكر… حالا حتی اگر نا نداشتم، پایم به فرار بلند شد و اولین قدم را که به سمت چهار پله ی میان خانه برداشتم. _هر وقت عاقد اومد بیاین بالا. حوصله ی حرف های تکراری رو ندارم. دست فرو برده در جیب های شلواری که نه از رنگش چیزی میفهمیدم و نه از جنس لعنتی اش …
دانلود رمان آخرین داستان عشق با لینک مستقیم به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان در بیست رمان
📚#آخرین داستان عشق
✍️نویسنده: #پگاه رستمی فرد
✨ژانر: #عاشقانه
📑خلاصه:
متین رامش، آهنگساز و نوازندهی معروف پیانو، تمام بیست و هشت سال زندگیش رو با معمای سرنوشتِ تلخِ مادرش درگیره و پدرش رو مقصر مرگ مادرش میدونه. اختلاف متین با پدرش به جایی رسیده که متین در سن نوزده سالگی برای تحصیل ایران رو ترک کرده و حالا بعد از نه سال ایمیلی در مورد رازهای گذشته دریافت میکنه. وقتی متین برای حل معمایی که تمام عمر روحش رو به زوال برده به ایران برمیگرده، با دختری آشنا میشه که شباهت بیش از حد به تصویر مادرش داره و به دنبال کشف دلیل این شباهت، متین و محیا کمکم با عشقی پر شور و آتشین درگیر میشن؛ بی توجه به اینکه شباهت محیا به مادر متین، اتفاقی نیست…!
اما داستان از جایی شروع میشه که متین هر چه بیشتر با وقایع گذشته روبهرو میشه، بیشتر میفهمه که داستان عشق خودش درست مثل داستان پدرش رقم میخوره و برای جلوگیری کردن از تکرارِ پایانِ تلخِ این سرنوشتِ شوم…
خلاصه رمان آخرین داستان عشق
وارد اتاقش شد و در را بست.. آرام و بي جان كنار تخت روي زمین نشست و سرش را لبه ي تختش گذاشت.. نگاھی به نوزاد گریان روی تخت انداخت و بعد با چشم ھای خیسش از شیشه ی بزرگ در تراس به آسمان ابري و دلگیر عصر جمعه خیره شد.. لب ھاي ترك خورده اش آھسته چیزي مي گفتند كه خودش ھم نمي فھمید..
كم كم گوش ھایش به روی صدای گریه ی نوزاد بسته شدند.. پلك ھایش سنگین و نور از دیدش كاھش یافت و در نھایت آخرین نگاھش به دنیا بسته شد.. براي یك لحظه تمام خاطراتش از سرش گذشتند و آخرین نفسش آھي جانسوز و عمیق بود.. نفسش قطع شده بود ولي نوازش دستي مھربان را بر سرش احساس كرد..
خودش را به وضوح میدید.. ھمان پسر بچه ي ۴ ساله اي بود كه سرش را روي پاھاي مادرش مي گذاشت و از حس حركت دست این مادر در موھایش آرامش مي گرفت.. اما چرا موھاي این پسر بچه خاكستري و رنگ صورتش سفید است؟ از فكر رھایي از دنیاي پوچ و بي مفھومش قطره اشكي روي گونه اش چكید و لبخندي گوشه ي لبش نشست..
دانلود رمان هرمیس از پگاه رستمی فرد بصورت pdf به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان در 20novel.com
📚#هرمیس
✍️نویسنده: #پگاه رستمی فرد
✨ژانر: #عاشقانه
📑خلاصه:
پیوند چهار زندگی از زبان چهار شخصیت مختلف…
بازگشت هرمیس، یک پسر بیست و هشت ساله و مبتلا به بیماری دو شخصیتی به ایران و سایه انداختن برنامهی طولانی مدتش برای انتقام روی زندگی یک خانواده، داستان ساز میشه و در این مسیر کمکم پرده از معماهای پنهان برداشته میشه که هرمیس میفهمه نقشش در این بازی، تنها قربانی بودنه!
زمانی که عشق پای خودش رو به زندگی هرمیس باز میکنه و هرمیس تصمیم میگیره که از مسیر برگرده…
داستانی از عشق و نفرت، بوسه و خون و هزار چهره پشت چهره…!
دانلود رمان هم دوست هم دشمن اثر هلیا عسگری بصورت رایگان به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان در 20novel.com
📚#یک فروردین
✍️نویسنده: #هلیا عسگری
✨ژانر: #عاشقانه #پلیسی
📑خلاصه:
سیاوش،مردی سی و چند ساله و بزرگ شدهی بهزیستی،پلیسی معلق شده از کار و بوکسوری که بعد از سالها تمرین و مدالهای رنگارنگ برای گذران زندگی مجبور به شرکت در مسابقات زیرزمینیست؛در مقابل دخترکی ترانه نام قرار میگیره که در ظاهر هزار تفاوت باهم دارند و در باطن هزاران شباهت…
سیاوش، مردی سی و چند ساله و پرورش یافته بهزیستی است، پلیسی معلق از کار و بوکسوری که بعد از سال ها تمرین و مدال های رنگارنگ برای گذران زندگی باید در چند مسابقات زیرزمینی شرکت کند، در مقابل دخترکی ترانه نام قرار میگیرد که در ظاهر هزار تفاوت با هم دارند و در باطن شبیه همند …
خلاصه رمان یک فروردین
من از سن ۱۷سالگی توی خیریه های مختلف کار می کردمT یعنی به صورت داوطلبانهt از خیریه های مرتبط با مبتلایان به سرطان، تا کودکان کار و خیلی چیزهای دیگهT هر کاری که از دستم برمیومد تا به حال انجام دادم، از نظافت موسسه تا پیدا کردن اسپانسر برای برگزاری بازارچه خیریهT بنابراین توی این ۷سال کلی تجربه به دست آوردم که ازشون برای بهتر کردن اوضاع موسسه ها استفاده کردم
مثلا برای موسسه ی گلبو، من و تیمم یه بازارچه ترتیب دادیم و سه تا اسپانسر جذب کردیم که هزینه بازارچه رو تامین کنن، اون بازارچه که بازارچهی غذا بود، نزدیک به ۸۰ میلیون تومن برای موسسه سود داشت و بسیاری از مشکلاتش حل شد و خب برای خیلی موسسه های دیگه که تمایل برگزاری بازارچه ندارن و بیشتر احتیاج به یک سری رابط ها دارن که مستقیم بهشون کمک بشه هم کارهایی انجام دادیم
دست برد سمت کیفش و آلبوم آچهار سرمهای رنگ رو بیرون آورد و به سمت خانم رستمی گرفت … این بیشتر کارایی هست که من و تیمم این مدت انجام دادیم، ما برای برگزاری بازارچه و هرکاری که از دستمون برمیاد هیچ هزینه ای دریافت نمیکنیم، اما حداقل انتظارمون اینه که موسسه ای که نیازمند کمک هست این اطمینان رو بهمون بده که بعد از دریافت پولی که از بازارچه و یا کمک های مردمی جمع میشه تمامش رو برای ذینفع ها خرج کنه
برای همین 10 قبل از شروع کار یک ضمانت نامه امضا می کنیم. این طور که شما ضمانت می کنید تمام پولی که از فعالیت ها به دست میاد رو خرج ذینفع ها کنید؛ اونم به این صورت هست که ما هر موقع که بخوایم می تونیم به موسسه مراجعه کنیم و از شما بخوایم که گزارش های مالی رو در اختیارمون قرار بدید
اگر شما این پول رو غیر از ذینفع ها در جای دیگری خرج کنید یا گزارش های مالی به اندازه کافی واضح نباشن، سرنوشت این موسسه میشه مثل موسسه نیک گوهر. فکر می کنم حتما ازشون شنیدید؟ درسته؟» من آشنایی با موسسه ها نداشتم اما خانم رستمی ابرویی بالا برد. – منظورت خیریه کودکان کار گوهره؟ که الان چند وقتی هست منحل شده؟
بله، از ۱۲۵ میلیونی که بازارچه ی ما برای خیریه شون سود دهی داشت، تنها ۵۰ میلیون رو خرج ذینفع ها کرده بودند. قبل از اینکه من به اون خیریه کمک کنم خیلی از بچه ها هنوز لباس و تخت و چیزهای اولیه نداشتند، من مدام سر می زدم میدیدم هیچ فرقی نمیبینم. ازشون گزارش خواستم، امتناع کردند، چندین بار باهاشون به گفتگو نشستم اما تاثیری نداشت
در آخروقتی برای ۲۳۰تا بچه ای که اونجا نگهداری می شد جا پیدا کردم، از راه قانون وارد شدم و خیریه منحل شد.» بی حرکت نگاهش کردم. اینجور کاراها به هیکل و قیافه اش نمیخورد. راه قانون! … منو ببخشید که اینقدر رک و بی پروا حرف می زنم. اصلا نمیخوام هدف این موسسه رو نادیده بگیرم. اما حتما شما از من بهتر میدونید که چقدر زیادن آدمایی که وارد این فضا میشن تا جیب خودشون رو پر کنن و دقیقا اونایی که به کمک احتیاج دارن سرشون بی کلاه میمونه …
لینک دانلود پس از خرید برای شما نمایش داده میشود
در صورت نارضایتی نویسنده از انتشار رمان با شماره پشتیبان تماس بگیرید
در جلد پیشین خوندین که مها دختر زمین و گرگینه ای قدرتمنده که به تنهائی تونسته آلفای ششم رو نابود کنه .
اما برای حفظ امنیت و آرامش رابطه اش با البرز ، این اتفاق رو جور دیگه ای نشون میدن و مکس پسر آلفای ششم ، جای پدرش قرار میگیره. آرتور خوناشام اصیلی که با خون مها به ابر انسان تبدیل شده بود در دنیا در حال گشتن و نابودی خوناشام های اصیل و خونخواره و تو جنگل لاویج زندگی در آرامش جریان داره … تا اینکه یه نامه میرسه …
لینک دانلود پس از خرید برای شما نمایش داده میشود
در صورت نارضایتی نویسنده از انتشار رمان با شماره پشتیبان تماس بگیرید
روایت مواجهی دو آدمی که هر دو درد دیده و زجر کشیدهاند. یکی دست گذاشته روی زانوهایش و ایستاده و یکی، تا زانو فرو رفته در باطلاق درونش. ایندو برای نجات خود از خود، برخلاف تصمیم غرورشان، ناخودآگاه دست به سوی هم دراز میکنند…
لینک دانلود پس از خرید برای شما نمایش داده میشود
در صورت نارضایتی نویسنده از انتشار رمان با شماره پشتیبان تماس بگیرید